Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2610 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operand
U
که باید توسط عملگرا اجرا شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
source
U
مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
tasks
U
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task
U
کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
executory contract
U
قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
multiple
U
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
operation
U
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
unpopulated board
U
تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
interpreting
U
زبان برنامه سازی که توسط مفسر اجرا میشود
interpret
U
زبان برنامه سازی که توسط مفسر اجرا میشود
interprets
U
زبان برنامه سازی که توسط مفسر اجرا میشود
CNC
U
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
foreground
U
کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
interpreted
U
زبان برنامه سازی که توسط مفسر اجرا میشود
job
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jobs
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
indirect objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objected
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objecting
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
caches
U
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
cache
U
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
cache memory
U
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
accuracy
U
کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
natives
U
زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
run duration
U
کتابخانه توابع که توسط برنامه کاربردی در حین اجرا قابل دستیابی است
native
U
زبانی که توسط پردازنده اجرا میشود بدون نیاز به نرم افزار خاص
operators
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
portable
U
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
fall back
U
توابعی که فراخوانی و پردازش می شوند پس از اینکه ماشین یا سیستم خراب شد و توسط کاربر اجرا میشود
entry
U
نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
roundest
U
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
U
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
stacked
U
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack
U
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacks
U
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
shareware
U
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
load module
U
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
conventional RAM
U
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory
U
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
peripheral
U
که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
bootstrap
U
مجموعه دستوراتی که پیش از بار شدن برنامه توسط کامپیوتر اجرا میشود که معمولاگ سیستم عامل را بار میکند وقتی که کامپیوتر روشن میشود
run duration
U
1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
readable
U
آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
digital read out
U
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
air turbine starter
U
استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
pull down menu
U
فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
gas discharge display
U
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas plasma display
U
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
environment
U
متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
environments
U
متغیر تنظیم شده توسط سیستم یا کاربر در دستورات سیستم که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
menu
U
برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
menus
U
برنامهای که دستورات آن از منو انتخاب می شوند توسط اپراتور و نه به صورت دستورات تایپی توسط کاربر
virtual
U
که موجود نیست ولی توسط کامپیوتر شبیه سازی شده است و توسط کاربر به صورت مجازی قابل استفاده است
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
groupware
U
نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
lost cluster
U
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
there is a rule that...
U
که باید.....
ought
U
باید
should
U
باید
to have to
U
باید
outh
U
باید
shall
U
باید
must
U
باید
maun
U
باید
the f. of a table
U
باید
in due f.
U
باید
how shall we proceed
U
چه باید کرد
it is to be noted that
U
باید دانست که
one must go
U
باید رفت
i must go
U
باید بروم
i ought to go
U
باید بروم
It must be granted that …
U
باید تصدیق کر د که …
you must know
U
باید بدانید
it is necessary to go
U
باید رفت
it is necessary for him to go
U
باید برود
i ougth to go
U
باید رفت
i ougth to go
U
باید بروم
We have to go as well.
U
ما هم باید برویم .
as it deserves
U
چنانکه باید
ought
U
باید وشاید
he needs must go
U
ناچار باید برود
we must winnow away the refuse
U
اشغال انرا باید
the needful
U
انچه باید کرد
What can't be cured must be endured.
<idiom>
U
باید سوخت و ساخت.
you must go
U
شما باید بروید
One must suffer in silence.
U
باید سوخت وساخت
shall i go?
U
ایا باید بروم
to do a thing the right way
U
کاری راچنانکه باید
You should have told me earlier.
U
باید زودتر به من می گفتی
meetly
U
چنانکه باید و شاید
he must have gone
U
باید رفته باشد
enow
U
بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that
U
باید ملتفت بود که
to d. what to say
U
اندیشیدن که چه باید گفت
Let us see how it turns out.
U
باید دید چه از آب در می آید
I must leave at once.
باید فورا بروم.
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
you might have come
U
باید امده باشید
chicane
U
مانعی که باید دور زد
it is to be noted that
U
باید توجه کردکه
Water must be stopped at its source .
<proverb>
U
آب را از سر بند باید بست .
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
load
U
کاری که باید انجام شود
backlogs
U
کاری که باید انجام شود
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
it needs to be done carefully
U
باید بدقت کرده شود
Protocol must be observed.
U
تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school .
U
باید بچه راببرم مدرسه
to which side do I have to turn?
U
به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue
[line]
up for three hours to get in.
U
ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
There must be some mistakes.
باید اشتباهی شده باشد.
loads
U
کاری که باید انجام شود
do the necessary
U
انچه باید کرد بکنید
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
We must find a basic solution.
U
باید یک فکر اساسی کرد
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
you shoud rinse it in lukewarm water.
U
در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
There must be a catch(trick)in it.
U
باید حقه ای درکار باشد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary.
U
بااین حقوق کم باید بسازم
some one must stay here
U
یک کسی باید اینجا بماند
I have some letters to write .
U
چند تا کاغذ باید بنویسم
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
if i know what to do
U
اگر میدانستم چه باید کرد
One must keep up with the times.
U
باید با زمان آهنگ بود
i must answer for the damages
U
ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
he is much to be pitted
U
بحالش باید رحم کرد
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
You must make allowances for his age .
U
باید ملاحظه سنش را بکنی
One must draw the line somewhere.
<proverb>
U
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
backlog
U
کاری که باید انجام شود
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
She must be at least 40.
U
او
[زن]
کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
actions
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
Why should I take the blame?
U
چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
blankest
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
blank
U
فضایی در فرم که باید کامل شود
action
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
why need he say that
U
چرا باید این سخن را بگوید
a bitter pill to swallow
<idiom>
U
یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
We must settle the price first.
U
اول باید قیمت راطی کرد
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
One must take the bad with the good .
U
باید خوب وبدش راقبول کرد
There must be some mistakes.
باید اشتباهی روی داده باشد.
A bitter pI'll to swallow.
U
چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister .
U
باید بعرض نخست وزیر برسد
integrand
U
جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
How many times do I have to tell you that …
U
چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking .
U
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it .
U
کلکی درکار باید باشد ( هست )
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
i know how to do it
U
میدانم چطور باید اینکار را کرد
you must know this
U
شما باید این مطلب را بدانید
The football field must be marked out.
U
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
U
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).
U
باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
today of all days
U
از همه روزها امروز
[باید باشد]
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change trains?
U
آیا باید قطار عوض کنم؟
Do I have to change busses?
U
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
It must have a solid foundation.
U
اساس کار باید محکم باشد
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
strike while the iron is hot
U
تا تنور گرم است باید نان پخت
Those who lose must step out.
U
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to have to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
I'd
U
مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Now, of all times!
U
از همه وقتها حالا
[باید پیش بیاید]
!
I must get hold of her at all costs.
U
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
reportable incident
U
اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
tink and grow rich
3
Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1
they have to be self-consistently determined.
1
just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1
ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com